کد مطلب:235303 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:197
کرامت 23
شفا و نجات یك بانوی مسیحی
روز پنجم مرداد یك بانوی جوان مسیحی - كه دین و آیین اسلام را پذیرفته
[ صفحه 168]
- با نهایت بهجت و سرور به دفتر مجله [1] آمد و ما را به سعادت عظیمی كه نصیبش شده بود، بشارت داد.
بانو رافیك اصلانیان بیست و هشت ساله هم اكنون در بیمارستان فیروز آبادی تهران كار می كند؛ وی شرح شفا و نجات یافتن خویش را چنین بیان كرد. بانو رافیك گفت: سال گذشته دچار بیماری صعب العلاجی شدم، كه قدرت حركت از من سلب شد و از ناحیه ی ستون فقرات درد بسیار شدیدی احساس می كردم.
پزشكان تهران پس از عكسبرداری اظهار داشتند كه پنج مهره از ستون فقرات تو سیاه شده است؛ و با عمل جراحی هم علاج پذیر نیست؛ من كه از همه جا درمانده بودم؛ شنیدم كه در خراسان امامی هست كه بیماران را شفا می بخشد.
با هزاران امید و اشتیاق و تحمل رنج و مشقت بسیار، خود را به مشهد رساندم و با راهنمایی خدام آستان قدس، شبی را در پشت پنجره ی فولاد گذراندم.
سحرگاه در خواب دیدم كه شخصی مجلل، به نزد من آمد؛ و دستی بر پشتم كشید كه حرارتی عجیب در خود احساس كردم؛ و فرمود: تو بهبود یافتی. چون از خواب بیدار شدم، با نهایت شگفتی، خود را سالم دیدم؛ و از شدت شوق می گریستم - زمانی كه به تهران بازگشتم، پزشكان پس از عكسبرداری و تطبیق عكسهای قدیم و جدید در شگفت ماندند.
یك سال از این ماجری گذشت؛ دوباره به مشهد آمدم؛ و پس از عتبه بوسی حضرت رضا علیه السلام در محضر آیت الله میلانی، دین اسلام را پذیرفتم و ایشان مرا به نام فاطمه نامید.
[ صفحه 169]
بانو فاطمه اصلانیان دستخطی را نشان داد كه آیت الله انگجی و آیت الله میلانی تشرف ایشان را به دیانت اسلام تصدیق كرده بودند.
روز پنجم مرداد یك بانوی جوان مسیحی - كه دین و آیین اسلام را پذیرفته
[ صفحه 168]
- با نهایت بهجت و سرور به دفتر مجله [1] آمد و ما را به سعادت عظیمی كه نصیبش شده بود، بشارت داد.
بانو رافیك اصلانیان بیست و هشت ساله هم اكنون در بیمارستان فیروز آبادی تهران كار می كند؛ وی شرح شفا و نجات یافتن خویش را چنین بیان كرد. بانو رافیك گفت: سال گذشته دچار بیماری صعب العلاجی شدم، كه قدرت حركت از من سلب شد و از ناحیه ی ستون فقرات درد بسیار شدیدی احساس می كردم.
پزشكان تهران پس از عكسبرداری اظهار داشتند كه پنج مهره از ستون فقرات تو سیاه شده است؛ و با عمل جراحی هم علاج پذیر نیست؛ من كه از همه جا درمانده بودم؛ شنیدم كه در خراسان امامی هست كه بیماران را شفا می بخشد.
با هزاران امید و اشتیاق و تحمل رنج و مشقت بسیار، خود را به مشهد رساندم و با راهنمایی خدام آستان قدس، شبی را در پشت پنجره ی فولاد گذراندم.
سحرگاه در خواب دیدم كه شخصی مجلل، به نزد من آمد؛ و دستی بر پشتم كشید كه حرارتی عجیب در خود احساس كردم؛ و فرمود: تو بهبود یافتی. چون از خواب بیدار شدم، با نهایت شگفتی، خود را سالم دیدم؛ و از شدت شوق می گریستم - زمانی كه به تهران بازگشتم، پزشكان پس از عكسبرداری و تطبیق عكسهای قدیم و جدید در شگفت ماندند.
یك سال از این ماجری گذشت؛ دوباره به مشهد آمدم؛ و پس از عتبه بوسی حضرت رضا علیه السلام در محضر آیت الله میلانی، دین اسلام را پذیرفتم و ایشان مرا به نام فاطمه نامید.
[ صفحه 169]
بانو فاطمه اصلانیان دستخطی را نشان داد كه آیت الله انگجی و آیت الله میلانی تشرف ایشان را به دیانت اسلام تصدیق كرده بودند.
[1] نقل از ص 82 نامه ي آستان قدس، شماره ي 6، مورخ مهر ماه 1340.